نوشته شده توسط : feraghat90

http://feraghat90.blogfa.com/post-125.aspx

http://feraghat90.blogfa.com/post-1231.aspx

شهر نماز
آگاهی از تاریخ شهر قدس می تواند در درک صحت ادعای صهیونیست ها در مالکیت قدس مهم باشد. قدمت شهر قدس به بیش از پنج هزار سال پیش باز می گردد و بدین ترتیب یکی از قدیمی ترین شهرهای جهان محسوب می شود. نام های مختلفی که بر این شهر اطلاق گردید از عمق تاریخ این شهر گواهی می دهد. گوناگونی نامها به خاطر ملل مختلفی است که در این سرزمین سکونت داشتند.کنعانی ها که در هزاره ی سوم پیش از میلاد به این منطقه آمدند نام آن را «اورسالیم» نهادند که به معنای شهر صلح یا شهر الهه «سالیم» است.واژه ی اورشلیم که در عبری «یروشالیم» خوانده شده و به بیت المقدس اطلاق شده است از ریشه ی همین واژه گرفته شده است. در تورات 680 بار این واژه تکرار شده است. در عصر یونانیان هم این شهر مقدس به «ایلیا» شهرت یافت که به معنای (خانه ی خداست). از مهمترین کارهایی که کنعانیان برای قدس انجام دادند ایجاد تونل برای تأمین آب به داخل شهر بود. آنان آب چشمه ی «جیحون» در دره ی «قدرون» که امروزه به «عین سلوان» شهرت یافته را به این شهر منتقل کردند.

ساکنان اصلی شهر
قبیله «یبوسی ها» که از قبایل کنعانیان عرب بودند در حدود سال 2500 قبل از میلاد در این سرزمین ساکن شدند و بر آن نام «یبوس» نهادند.در عصر فراعنه شهر قدس تحت نفوذ مصر فرعونی قرار گرفت که این سیطره از قرن 16 قبل از میلاد آغاز گردید. در عهدپادشاه «اخناتون» شهر قدس توسط «خابیروها» که از قبایل بادیه نشین بودند، مورد حمله قرار گرفته و به دلیل آنکه «عبدی خیبا» نتوانست در برابر حملات قبایل بادیه نشین مقاومت کند، این شهر به دست آنها افتاد و تا سال 1317 قبل از میلاد این سیطره ادامه داشت که بار دیگر به تصرف مصری ها درآمد و تحت حاکمیت آنها باقی ماند.

دوره یهودی
در تاریخ پنج هزارساله ی قدس، یهودیان تنها 73 سال بر این شهر حکومت کردند. حضرت داوود (ع) بین سالهای 977 یا 1000 قبل از میلاد این شهر را به تصرف خود درآورد و بر آن نام «شهر داوود» نهاد. آن حضرت قصرها و قلعه های مختلفی در این شهر بنا کرد. پادشاهی حضرت داوود 40 سال به طول انجامید. پس از وی پسرش حضرت سلیمان(ع) مدت 33 سال بر این شهر حکمرانی کرد. پس از رحلت حضرت سلیمان در عهد فرزندش «رحبعام» قلمرو حضرت سلیمان به چند تکه تقسیم شد و این شهر بار دیگر «اورشلیم» نام گرفت.

عصر بابلی ها
«بخت النصر دوم» شهر قدس را پس از شکست دادن پادشاهان یهود در سال 56 پیش از میلاد به تصرف خود درآورد. وی پس از فتح قدس یهودیان و پادشاه آنان (صدقیا) را به اسارت در آورده و به شهر بابل برد.

دوره پارسیان
در سال 538 قبل از میلاد «کورش» پادشاه هخامنشی پس از برانداختن حکومت ماد و فتح بابل به یهودیان اجازه داد تا از بابل به قدس بازگردند.

دوره یونانی
اسکندر (مقدونی) فلسطین را در سال 333 قبل از میلاد به تصرف خود درآورد. پس از مرگ وی سلسله مقدونی حاکمیت خود را در این شهر ادامه داد. در سال 323 قبل از میلاد هم «بطلمیوس» به این شهر حمله کرد و آن را به همراه بقیه ی خاک فلسطین به سرزمین مصر ملحق کرد. پس از وی جانشین او نیز در سال 198 قبل از میلادی این عمل را تکرار کرد.

دوره رومیان
«بومبیجی یبمپ» فرمانده ی ارتش روم در سال 63 قبل از میلاد قدس را به تصرف خود درآورد و آن را به امپراطوری روم ملحق نمود. بیت المقدس بدین شکل تا سال 636 میلادی تحت حاکمیت رومی ها باقی ماند. در این مدت شهر قدس شاهد حوادث و رویدادهای مختلفی بود. شورش یهودیان بین سالهای 66 تا 70 میلادی در قدس از جمله حوادث آن دوره بود که به شدت توسط رومی ها سرکوب گردید و در این شورش شهر به آتش کشیده شد و حاکم روم بسیاری از یهودیان را به اسارت گرفت تا وضعیت شهر بار دیگر تحت اشغال رومی ها به شکل سابق خود باز گردد. پس از آن دو بار دیگر یهودیان در سال های 115 و 132 دست به شورش زدند و موفق شدند شهر را به تصرف خود درآورند اما «آدریان» امپراطور روم به شدت و قساوت با آنان برخورد کرد. او برای بار دوم شهر قدس را ویران و یهودیان را از آنجا اخراج کرده و تنها به مسیحیان اجازه اقامت در شهر را داد. پس از آن نام شهر را به «ایلیا» تغییر و دستور داد تا هیچ یهودی در شهر سکونت نداشته باشد. «کنستانتین اول» امپراطور روم پایتخت خود را به قدس منتقل کرد و مسیحیت را به عنوان دین رسمی کشور تعیین نمود. این حادثه نقطه عطفی در تاریخ قدس به شمار می رود. زیرا در سال 326 کلیسای «قیامت» در قدس ساخته شد.

بازگشت فارس ها
درسال 395 امپراطوری روم به دو بخش متخاصم تقسیم شد. مسئله ای که باعث گردید تا فارس ها نسبت به حمله به قدس ترغیب شوند. این امر برای آنها در سال 614 میسر گردیده و حاکمیت آنان براین شهر تا سال 628 ادامه یافت. در این سال رومی ها بیت المقدس را باز پس گرفته و تا زمان فتح اسلام در سال 636 همچنان حکمرانی آنان بر این شهر ادامه داشت.

معراج حضرت رسول(ص)
در سال 621 میلادی شهر قدس شاهد حضور پیامبر بود، در این سال خداوند رویداد «اسری»آن حضرت را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی منتقل و از آنجا نیز به معراج برد.

دوره ی اول اسلامی
عمر بن الخطاب در سال 636 (15 هجری) در روایت دیگر سال 638 میلادی شهر قدس را فتح کرد. در آن سال ارتش اسلام به فرماندهی «ابوعبیده عمر بن جراح» وارد بیت المقدس شد.اسقف «سفرونیوس» درخواست نمود که عمرخود شهر قدس را تصرف کند، از این رو بود که سند اعطای آزادی دینی در مقابل اعطای جزیه بین او و عمر به امضا رسید و این دوره به (عهد عمری) شهرت یافت. براساس مفاد این قرارداد نام شهر از ایلیا به قدس بازگردانده شد و همچنین به درخواست مسیحیان سکونت یهودیان در شهر قدس ممنوع شد.از آن تاریخ شهر مقدس قدس شکل اسلامی به خود گرفت، تا آنکه در دوره ی امویان (661 750 م) و دوره عباسیان (750 878 م) این شهر در ابعاد مختلف شاهد شکوفایی گسترده ای شده بود.از مهمترین آثار اسلامی ساخته شده در این دوره مسجد «قبه الصخره» است که «عبدالملک بن مروان» آن را بین سالهای 682 تا 691 میلادی بنا نهاد و در سال 709 میلادی نیز «مسجدا لاقصی» ساخته شده است. شهر قدس در این دوره شاهد ناآرامی و جنگ های نظامی متعدد بود که بین عباسیان و فاطمیان و نیز قرامطه روی داده بود. تا اینکه سرانجام در سال 1071 میلادی بیت المقدس به دست سلجوقیان افتاد.

جنگ های صلیبی
قدس در سال 1099 به دست صلیبیان تصرف شد، این رویداد پس از 500 سال حکومت اسلامی و بر اثر جنگ های بوجود آمده بین سلجوقیان و فاطمیان از یکسو و نزاع ها و اختلافات داخلی سلجوقیان از سوی دیگر به وقوع پیوست. صلیبی ها به محض ورود به قدس حدود 70 هزار مسلمان را به شهادت رساندند و از هتک حرمت تمامی مقدسات اسلامی دریغ نکردند. از آن تاریخ یک دولت مسیحی در قدس روی کار آمد که توسط یک پادشاه کاتولیک اداره می شد و تمامی قوانین نیز براساس مذهب کاتولیکی تدوین گردید. این مسئله باعث برانگیخته شدن خشم ارتودکس ها شد.

دوره ی دوم اسلامی
در این دوره «صلاح الدین ایوبی» موفق شد در سال 1187 بیت المقدس را باز پس بگیرد. این رویداد طی جنگ «حطین» به وقوع پیوست. وی پس از فتح قدس با ساکنان آن به نرمی رفتار کرده و صلیب ها را از قبه الصخره برداشته و به سازندگی شهر پرداخت. با این حال صلیبی ها توانستند پس از مرگ صلاح الدین بار دیگر بر شهر قدس تسلط یابند. این کار در دوره «پادشاهی فردریک» صورت گرفت. این شخص موفق شد که به مدت 11 سال این شهر مقدس را در اشغال خود نگه دارد، اما پادشاه «صالح نجم الدین ایوم» در سال 1244 این شهر را از آنان باز پس گرفت.

دوره ی ممالیک
شهر طی سال های 1243 و 1244 میلادی مورد حمله ی مغولها قرار گرفت اما ممالیک ها به فرماندهی «سیف الدین قطز» و «الظاهر بیرس» در جنگ «عین جالود» بر مغولها پیروز شدند. این رویداد در سال 1259 م به وقوع پیوست و پس از آن تمام فلسطین و از جمله قدس تحت حاکمیت ممالیکی ها درآمد. ممالیک ها مصر، و شام را نیز پس از سقوط دولت ایوبی تاسال 1517 در حاکمیت خویش داشتند.

حکومت عثمانی
ارتش عثمانی به رهبری سلطان سلیم اول پس از پیروزی در جنگ «مرج دابق» که بین سالهای 1615 تا 1616 روی داد، وارد قدس شده و آن را به قلمرو امپراطوری عثمانی ملحق کردند. سلطان «سلیمان قانونی» دیوارهای شهر قدس و همچنین «قبه الصخره» را بازسازی کرد. بین سال های 1831 تا 1840 م فلسطین بخشی از کشور مصر به رهبری «محمد علی» قرار گرفت. اما طولی نکشید که بار دیگر توسط دولت عثمانی فتح شد. دولت عثمانی در سال 1880 برای قدس خودمختاری اعلام کرده و دیوارهای شهر را برای سهولت ورود «ویلیام دوم» قیصر آلمان و همراهان وی به شهر در سال 1898 برداشت، به هر شکل قدس تا جنگ جهانی اول تحت حاکمیت عثمانی بود. آنگاه ترک های عثمانی پس از شکست در جنگ از فلسطین خارج شدند.

دوره ی اشغالگری انگلیس
قدس بین روزهای 8 و 9/12/1917 به اشغال نیروهای انگلیسی درآمد. در این تاریخ ژنرال «آلنبی» اشغال قدس را به دست انگلیسی ها اعلام کرده و «جامعه ی ملل» حق قیمومیت بر فلسطین را به انگلیسی ها واگذار کرد. اینگونه بود که قدس پایتخت فلسطین تحت قیمومیت انگلیس قرار گرفت. در این دوره یعنی حاکمیت انگلیس بین (1920 1948) فلسطین شاهد ورود گسترده یهودیان از سراسر جهان بود. بخصوص که پس از وعده ی «بالفور» در سال 1917 مبنی بر اسکان یهودیان در سرزمین فلسطین، جریان این مهاجرتها شکل بسیار گسترده ای به خود گرفت.

طرح بین المللی کردن قدس
مسئله قدس پس از جنگ جهانی دوم در سازمان ملل متحد مطرح شد و این سازمان با صدور قطعنامه ای در 29 نوامبر 1947 خواستار بین المللی شدن شهر مقدس قدس گردید.

پایان قیمومیت انگلیس
در سال 1948 انگلیس پایان قیمومیت خود را بر فلسطین اعلام و نیروهای خود را از این سرزمین خارج کرد. به محض خروج انگلیس از سرزمین فلسطین باندهای صهیونیستی از خلأ سیاسی و نظامی به وجود آمده در این سرزمین کمال سوءاستفاده را کرده و فوری برپایی اسرائیل را اعلام کردند. در 3 دسامبر 1948 «دیوید بن گوریون» نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی بخش غربی قدس را به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی اعلام کرد، در حالی که تا شکست اعراب در جنگ ژوئن 1967 بخش شرقی این شهر تحت حاکمیت اردن بود. اما پس از جنگ ژوئن این بخش از بیت المقدس نیز به اشغال رژیم صهیونیستی درآمد.

جغرافیای قدس
شهر قدس روی نصف النهار 35 درجه و 13 دقیقه شرقی و مدار 31 درجه و 52 دقیقه شمالی قرار گرفته است. این شهر بر روی سلسله تپه هایی که از غرب به شرق امتداد یافته و بین 720 الی 830 متر بالاتر از سطح دریا قرار گرفته اند، واقع شده است. شهر قدس 54 کیلومتر با دریای مدیترانه و 250 کیلومتر با دریای سرخ فاصله دارد.چندین جاده بسیار مهم قدس را به شهرهای بزرگ فلسطین و برخی از پایتخت های کشورهای عربی متصل می کند. این شهر 150 کیلومتر با عکا، 65 کیلومتر با نابلس، 36 کیلومتر با الخلیل، 62 کیلومتر با یافا و 94 کیلومتر با غزه فاصله دارد. همچنین جاده ای به طول 88 کیلومتر این شهر را به عمان، 290 کیلومتر به دمشق، 528 کیلومتر به قاهره و 865 کیلومتری به بغداد متصل می سازد. هسته ی اولیه شهر قدس آنگونه که حفاری ها نشان می دهند بر دامنه تپه مشرف بر روستای «سلوان» واقع در جنوب شرقی حرم قدس شریف که به مساحتی حدود 55 هزار متر مربع ساخته شده و با آب چشمه ی ام الدرج نیز آبیاری می شد، کشیده شده است. به مرور زمان شهر قدس روند توسعه ی خود را پیش گرفت و از شرق، شمال شرق و جنوب غربی گسترش یافت. هسته ی مرکزی شهر نیز در بر گیرنده ی مراکز مقدس سه دین آسمانی (اسلام، مسیحیت و یهود) است. قدس قدیمی یا قدس عتیق به مناطقی اطلاق می شود که در داخل دیوار «سلیمان قانونی» قرار دارد. مساحت این منطقه 71/8 دونم (دونم معادل 1000 متر مربع است) است که در داخل دیواری به طول 20/4 کیلومتر واقع شده است. منطقه ی مذکور بر فراز چهار کوه «موریا»، «صهیون»، «اکرا» و «بزیتا» واقع شده و حرم «مسجد الاقصی» نیز در جنوب شرقی بخش قدیمی شهر مقدس قدس بر فراز کوه موریا قرار گرفته است. بخش شرقی قدس همان بخش قدیمی شهر، شامل محله هایی است که مسلمانان آن را بیرون از این دیواره ساخته اند. این محله ها شامل محله «شیخ جراح»، «باب الساهره»، «وادی الجوز» و محله ی «ظهر» می باشد. واژه ی بخش شرقی پیش از سال 1948 زمانی که صهیونیست ها به حمایت انگلیس ها در بخش غربی قدس مستقر شدند، رایج شد. واژه قدس غربی در واقع به مناطقی از بیت المقدس اطلاق می گردد که در سایه اشغال فلسطین توسط نیروهای انگلیسی گسترش یافته و مهاجران یهودی نیز با پشتیبانی انگلیس در آن سکونت کردند. این منطقه وسعت بسیاری یافته و انگلیسی ها این منطقه را در سال 1946 به حوزه استحفاظی بیت المقدس ملحق کرده و با الحاق بخش غربی قدس مساحت این شهر را به 19 کیلومتر مربع رساندند. بدین معنا که این بخش به 20 برابر بخش قدیمی و کهنه شهر گسترش یافته است.

قدس یکپارچه
صهیونیست ها از این واژه برای توصیف بخش های شرقی و غربی قدس استفاده می کنند. زیرا این شهر پس از جنگ 1948 به دو قسمت تقسیم شده و صهیونیست ها بخش غربی را به اشغال خود درآوردند در حالی که بخش شرقی آن در اختیار ارتش اردن باقی ماند. اما پس از جنگ 1967 که صهیونیست ها بخش شرقی شهر را هم به اشغال خود درآوردند بر اندیشه قدس یکپارچه به عنوان پایتخت ابدی رژیم صهیونیستی پافشاری کردند.

قدس بزرگ
این واژه در راستای تلاش های صهیونیستی برای محو هویت اسلامی این شهر بکار می رود. صهیونیست ها با الحاق شهرک های صهیونیست نشین که در اطراف شهر قدس احداث کرده اند، به بیت المقدس، سعی دارند بخش های مسلمان نشین این شهر مقدس را نسبت به بخش های یهودی نشین کوچشان دهند. از دیگر اهداف طرح «قدس بزرگ» به محاصره درآوردن محله های مسلمان نشین شهر که در بخش قدیمی شهر قرار گرفته اند را می توان نام برد. صهیونیست ها در این راستا تلاش می کنند تا محله های مسلمان نشین بخش قدیمی را از دیگر محله های مسلمان نشین که بیرون از دیواره قرار گرفته جدا کرده و با دشوار کردن نقل و انتقال و تردد مسلمانان در بخش قدیمی آنان را وادار کنند تا به خارج از شهر قدس نقل مکان کنند. چون بخش قدیمی شهر گنجایش جمعیت و ساختمان های مسکونی را دیگر نداشت، کار ساخت و ساز به خارج از دیواره ای که سلطان سلیمان قانونی در سال 1542 میلادی اطراف شهر ساخته بود، منتقل شد و محله هایی در خارج از این شهر ساخته شد که بعدها به آن قدس جدید اطلاع گردید. همچنین مناطق حومه ی شهر و روستاهای اطراف آن نیز به این شهر متصل شدند. و بعد از آن که سالها به عنوان روستاهای اطراف شهر شناخته می شدند، به دلیل گسترش شهر به مناطقی در درون آن مبدل شدند که روستاهای «شعفاط»، «بیت حنینا»، «سلوان» و «عین کارم» از جمله آنها است.

جمعیت قدس
براساس آماری که رژیم صهیونیستی به طور رسمی در سال 2000 ارایه داد، تعداد جمعیت شهر با رشدی 2 درصدی به 646 هزار و 300 نفر رسیده که از این تعداد 436 هزار و هفتصد نفر صهیونیست مهاجر و 209 هزار و 500 نفر نیز فلسطینی بودند. این در حالی است که با تغییرات بوجود آمده هم اکنون 6/67 درصد از جمعیت شهر را صهیونیست های مهاجر و 4/32 درصد را فلسطینیان یعنی ساکنان اصلی آن تشکیل می دهند. افزایش خالص جمعیت پس از آمار گیری از زاد و ولد و مهاجرین ودر نظر گرفتن مرگ و میر 12 هزار و 600 نفر می باشد که از این تعداد 2900 نفر سهم صهیونیست ها و 9700 نفر نیز سهم فلسطینیان می باشد. با توجه به این رقم می توان رشد جمعیت صهیونیست ها را در شهر 7 درصد و نزد فلسطینیان نیز 4/7 درصد عنوان کرد. به گفته ی دکتر «ساراه هیرشکوبیتس» رئیس بخش برنامه ریزی استراتژیک شهرداری قدس رژیم صهیونیستی همواره در تلاش است تا نسبت جمعیت فلسطینیان در شهر قدس از مرز 28 درصد فراتر نرود. در این راستا رژیم صهیونیستی تمامی تلاش خود را به کار بسته تا جمعیت صهیونیست ها را در شهر از هر راه ممکن افزایش دهد. به طور مثال هر خانه ای که فلسطینیان آن را ساختند، رژیم صهیونیستی به بهانه ی نداشتن جواز ویران کرده، و صهیونیست ها را در همان مکان اسکان می دهند. براساس آمار منتشر شده توسط «بیت الشرق» از سال 1967 تا 1976 بیش از دو هزار منزل مسکونی فلسطینیان توسط صهیونیست ها ویران شده است و این مسئله ای است که باعث بروز گرفتاری های فراوان و بحران شدید در جامعه ی فلسطینی گردیده و اکثر خانه های باقی مانده فلسطینی نیز با تراکم جمعیت بسیار بالایی روبرو است. براساس آخرین اطلاعات به دست آمده از سوی منابع صهیونیستی در سال 2001 بیش از 32 خانه مسکونی در بخش شرقی بیت المقدس توسط این رژیم منهدم شده ودر شش ماهه اول سال 2002 نیز بیش از 17 خانه مسکونی در این شهر توسط صهیونیست ها ویران شده است. از سوی دیگر می توان گفت که یکی از اهرمهای فشار صهیونیست ها علیه فلسطینیان ساکن قدس عدم اعطای جواز ساخت خانه به آنان است. صهیونیست ها بجز در موارد بسیار نادر به هیچ یک از خانه های فلسطینیان که بیشتر آنها قدیمی هستند، اجازه ساخت نمی دهند. این در حالی است که براساس اعلام منابع فلسطینی از میان هر 6 صهیونیست ساکن بخش غربی قدس یک نفر جواز ساخت دریافت کرده است. به گفته این منابع در هر سال تنها به 42 فلسطینی و با ارایه شروط سخت جواز ساخت داده می شود. در این زمینه باید گفت که صهیونیست ها در سال 1967 هیچ واحد ساختمانی را در بخش شرقی بیت المقدس در اختیار نداشتند و همه ی 12010 واحد مسکونی این بخش در این شهر متعلق به فلسطینیان بود و تا سال 1995 واحدهای مسکونی صهیونیست نشین به 21490 واحد رسید و در مقابل نیز فلسطینیان تنها 38534 واحد مسکونی را در اختیار داشتند.

جمعیت در بخش شرقی قدس
جمعیت فلسطینیان در سال 1999 حدود 5 درصد افزایش یافت، براساس آمارگیری صورت گرفته توسط اداره ی آمار فلسطین در آن تاریخ بیش از 348 هزار فلسطینی در بخش شرقی قدس زندگی می کردند در حالی که این رقم در سال قبل از آن 331 هزار نفر بود. با این وجود صهیونیستها که قدس را به عنوان پایتخت ابدی خود اعلام کرده بودند، اعلام می کنند تنها 180 هزار فلسطینی در این شهر زندگی می کنند. اداره ی آمار فلسطین پیش بینی می کند که جمعیت فلسطینیان در بخش شرقی قدس تا سال 2010 میلادی به بیش از نیم میلیون نفر خواهد رسید. براساس همین آمار فلسطینیان تنها 7/10 درصد از کل مساحت را در اختیار دارند. از سوی دیگر شهرک های صهیونیست نشین که پس از اشغال این شهر ساخته شده است، حدود 7/2 درصد را به خود اختصاص داده و بقیه 85 درصد مساحت شهر نیز که حدود 338 هزار دونم است بعنوان منطقه بسته نظامی اعلام شده و ورود فلسطینیان به آن ممنوع شده است. طی جنگ های 1948 و 1967 رژیم صهیونیسیتی موفق شد تمامی بیت المقدس (بخش های شرقی و غربی) را به اشغال خود درآورد و مساحت این شهر را به چندین برابر افزایش داد. صهیونیست ها برای حفظ برتری یهودی در این شهر بسیاری از روستاهای فلسطینی مجاور قدس را هم به زور سرنیزه به این ضمیمه کرده اند. در حالی که تمام مذاکرات سازش در مورد قدس بر سر یک کیلومتر مربع از این مکان مقدس بود اما اکنون برسر بقیه شهر می باشد. در صورتی که مساحت بخش شرقی قدس بالغ بر 73 کیلومتر مربع است. حال با توجه به این نابرابری ملاحظه کنید که روند سازش چه بر سر مسئله قدس می آورد. در اینجا لازم به اشاره است که بخش قدیمی قدس به پنج محله تقسیم می شود: محله ی اسلامی، محله ی مسیحی (که به آنها محله ی عربی یا فلسطینی اطلاق می شود)، محله ی یهودی که پس از جنگ 1967 بر روی زمین های موقوفه اسلامی ساخته شد، محله ی ارمنی، و صحن مسجد الاقصی است که تمامی این محله ها تنها به وسعت یک کیلومتر مربع قرار دارند.

کمپ دیوید 2
مسئله قدس در جدول حل و فصل نهایی روند سازش قرار داده شده بود.این مسائل در مذاکرات «کمپ دیوید 2» مطرح شد که در آن «ایهود باراک» نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی و «یاسر عرفات» رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین «بیل کلینتون» رئیس جمهور وقت آمریکا حضورداشتند.در گفت و گوهای کمپ دیوید رژیم صهیونیستی و آمریکا به عرفات پیشنهاد کردند که محله ی عربی (مسیحی و مسلمان نشین) که مساحت آن از یک سوم کیلومتر تجاوز نمی کند را به تشیکلات خودگردان واگذار کنند. در این مذاکرات رژیم صهیونیستی حاضر نشد تمام بخش قدیمی این شهر را به فلسطینیان واگذار کند. به هر شکل این مسئله با مخالفت طرف فلسطینی مذاکره کننده مواجه گردید.می توان مسئله قدس را یکی از پایه های اساسی شکست مذاکرات دوره ای سازش عنوان کرد.

روح اله فروزش

       مسجدالاقصی

منبع:

امید انقلاب > مهر 1387 - شماره 394 ، صفحه 18.

 

http://feraghat90.blogfa.com/post-125.aspx

http://feraghat90.blogfa.com/post-1231.aspx



:: برچسب‌ها: قدس , روز جهانی قدس , ,
:: بازدید از این مطلب : 164
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90

http://feraghat90.blogfa.com/post-1214.aspx


اومديم خونه ي زهرا رو پر از گل بكنيم
به علي و غنچه هاش بازم توسل بكنيم
امام حسن(ع)، مولا، مولا
دوست داريم نوگل زهرا(س)
خوش آمدي- خوش آمدي
دلمون مثل كبوتر بقيع پر مي زنه
به مدينه ي گل محمدي سر مي زنه
امام حسن(ع)، مولا، مولا
دوست داريم نوگل زهرا(س)
خوش آمدي- خوش آمدي
تو كريم اهل بيتي و خودت خوب مي دوني
مهمون غريبه رو تو از خودت نمي روني
امام حسن(ع)، مولا، مولا
دوست داريم نوگل زهرا(س)
خوش آمدي- خوش آمدي

گل ياسمن
ملائك همه خندان
زمين گشته چراغان
بده مژده به ياران
گل ياسمن آمد
امام حسن(ع) آمد

گل دامن زهرا(س)
صفا داده به دنيا
بده مژده به دل ها
گل ياسمن آمد
امام حسن(ع) آمد

مدينه شده پر نور
غم و غصه شده دور
بخوان با دل پرشور
گل ياسمن آمد
امام حسن(ع) آمد

براي بچه هاي خونگرم جنوب
لنج و تور و بچه ها
بچه هاي بندري
نامه ي شما رسيد
شد دلم كبوتري
سوي شهرتان پريد

پرزدم به سوي تان
شاد و بي غم و رها
آمدم به شهرتان
شهر خوب نخل ها

لنج و تور و بچه ها
در كنار آب رود
از ميان آسمان
شهرتان چه خوب بود

بچه ها چرا شما
بي صدا نشسته ايد؟
دوستان مهربان
از چه دلشكسته ايد؟

چون نسيم ساده اي
مي رسم كنارتان
پرشكوفه مي شود
باغ انتظارتان

 

محمدعزيزي (نسيم)
  میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) مبارك

http://feraghat90.blogfa.com/post-1214.aspx

           

http://feraghat90.blogfa.com/post-1214.aspx

آدرس عکس

حلول ماه مبارک رمضان،ماه بندگی خدا،ماه نزول قرآن،ماه ولادت کریم اهل بیت تبریک وتهنیت باد

          سیر و سفر     
     مناسبت های خاصّ
    دقیق و مستند بدانیم.
     حکایت های شنیدنی و ...
     شعر سروده هایی از شاعران
      دل نوشته ها و دل گویه های ادبی

                  yellow rose animation     red rose animated      yellow rose animation 

http://www.feraghat90.blogfa.com/post-86.aspx        میلاد امام حسن(ع)

http://feraghat90.blogfa.com/post-154.aspx        امام حسن مجتبي (ع) 1

http://feraghat90.blogfa.com/post-156.aspx       امام حسن مجتبي (ع) 2

 http://feraghat90.blogfa.com/post-890.aspx          ز خون جگر باغ لاله کرد


ولادت,کریم اهل بیت,ولادت امام حسن مجتبی,امام حسن؛مظهر جود وبخشش,میلادامام ,ع,مبارك

  ميلاد امام حسن مجتبي عليه السلام مبارک



:: برچسب‌ها: feraghat90 , گل محمدي , ,
:: بازدید از این مطلب : 135
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : شنبه 14 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90

14 حدیث درباره ماه رمضان

حلول ماه مبارک رمضان،ماه بندگی خدا،ماه نزول قرآن،ماه ولادت کریم اهل بیت تبریک وتهنیت باد

          سیر و سفر     
     مناسبت های خاصّ
    دقیق و مستند بدانیم.
     حکایت های شنیدنی و ...
     شعر سروده هایی از شاعران
      دل نوشته ها و دل گویه های ادبی

                  yellow rose animation     red rose animated      yellow rose animation 

جملات ناب رمضانی،ولادت کریم اهل بیت,ولادت امام حسن مجتبی,امام حسن ع مظهر جود و بخشش

 

۱- رمضان و افزایش حسنات

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ یُضاعِفُ اللّه‏ُ فیهِ الحَسَناتِ وَ یَمحو فیهِ السَّیِّئاتِ وَ هُوَ شَهرُ البَرَکَةِ؛ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است که خداوند در آن حسنات را مى‏افزاید و گناهان را پاک مى‏کند و آن ماه برکت است.(بحارالأنوار، ج ۹۶، ص ۳۴۰، ح ۵)

۲- روزه ماه شعبان

امام صادق (علیه السلام) فرمود:من صام ثلاثة ایام من اخر شعبان و وصلها بشهر رمضان کتب الله له صوم شهرین متتابعین؛هر کس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل کند خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى را برایش محسوب مى‏کند.(وسائل الشیعه، ج۷، ص ۳۷۵، ح ۲۲)

۳- روزه خوارى

امام صادق (علیه السلام) فرمود:من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه؛هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد – روح ایمان از او جدا مى‏شود.(وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۱۸۱، ح ۴ و ۵ _ من لا یحضره الفقیه ج ۲ ص ۷۳، ح ۹)

۴- رمضان ماه خدا

امام على (علیه السلام) فرمود:شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهرى؛رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.(وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۶۶، ح ۲۳)

۵- رمضان ماه رحمت

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار؛رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه‏اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.(بحار الانوار، ج ۹۳، ص ۳۴۲)

۶- فضیلت ماه رمضان

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:ان ابواب السماء تفتح فى اول لیلة من شهر رمضان و لا تغلق الى اخر لیلة منه؛درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مى‏شود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد.(بحار الانوار، ج ۹۳، ص ۳۴۴)

۷- اهمیت ماه رمضان

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:لو یعلم العبد ما فى رمضان لود ان یکون رمضان السنة؛اگر بنده «خدا» مى‏دانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتى وجود دارد] دوست مى‏داشت که تمام سال، رمضان باشد.(بحار الانوار، ج ۹۳، ص ۳۴۶)

۸- قرآن و ماه رمضان

امام رضا (علیه السلام) فرمود:من قرا فى شهر رمضان ایة من کتاب الله کان کمن ختم القران فى غیره من الشهور؛هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند.(بحار الانوار ج ۹۳، ص ۳۴۶)

۹- شب سرنوشت‏ساز

امام صادق (علیه السلام) فرمود:راس السنة لیلة القدر یکتب فیها ما یکون من السنة الى السنة؛آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته مى‏شود.( وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۵۸ ح ۸  )

 ۱۰- برترى شب قدر

از امام صادق (علیه السلام) سوال شد:کیف تکون لیلة القدر خیرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فیها خیر من العمل فى الف شهر لیس فیها لیلة القدر؛چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است.(وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۵۶، ح ۲)

۱۱- تقدیر اعمال

امام صادق (علیه السلام) فرمود:التقدیر فى لیلة تسعة عشر و الابرام فى لیلة احدى و عشرین و الامضاء فى لیلة ثلاث و عشرین؛برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مى‏گیرد و تصویب آن در شب بیست ویکم و تنفیذ آن در شب بیست‏ و سوم.(وسائل الشیعه، ج ۷ ص ۲۵۹)

۱۲- احیاء شب قدر

فضیل بن یسار گوید:کان ابو جعفر (علیه السلام) اذا کان لیلة احدى و عشرین و لیلة ثلاث و عشرین اخذ فى الدعا حتى یزول اللیل فاذا زال اللیل صلى؛امام باقر (علیه السلام) در شب بیست و یکم و بیست‏ و سوم ماه رمضان مشغول دعا مى‏شد تا شب بسر آید و آنگاه که شب به پایان مى‏رسید نماز صبح را مى‏خواند.(وسائل الشیعه، ج ۷، ص ۲۶۰، ح ۴)

۱۳- زکات فطره
امام صادق (علیه السلام) فرمود:ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنى الفطرة کما ان الصلوة على النبى (صلى الله علیه و آله) من تمام الصلوة؛تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلى الله علیه و آله) کمال نماز است.(وسائل الشیعه، ج ۶ ص ۲۲۱، ح ۵)

۱۴- بهار قرآن

امام محمد باقر علیه السلام:لکل شیء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان؛هرچیز بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.(اصول کافی / ج۲ / « کتاب فضل القرآن » « باب نوادر » حدیث ۹ و ۱۰)

حلول ماه مبارک رمضان،ماه بندگی خدا،ماه نزول قرآن،ماه ولادت کریم اهل بیت تبریک وتهنیت باد

          سیر و سفر     
     مناسبت های خاصّ
    دقیق و مستند بدانیم.
     حکایت های شنیدنی و ...
     شعر سروده هایی از شاعران
      دل نوشته ها و دل گویه های ادبی

                  yellow rose animation     red rose animated      yellow rose animation 

http://www.feraghat90.blogfa.com/post-86.aspx        میلاد امام حسن(ع)

http://feraghat90.blogfa.com/post-154.aspx        امام حسن مجتبي (ع) 1

http://feraghat90.blogfa.com/post-156.aspx       امام حسن مجتبي (ع) 2

 http://feraghat90.blogfa.com/post-890.aspx          ز خون جگر باغ لاله کرد

http://feraghat90.blogfa.com/post-124.aspx            جملات ناب رمضانی

جملات ناب رمضانی ولادت, کریم اهل بیت, ولادت امام حسن مجتبی, امام حسن مجتبی؛مظهر جود و بخشش, میلاد امام حسن ع مبارك  ولادت, کریم اهل بیت, ولادت امام حسن مجتبی, راه سبز, امام حسن مجتبی؛مظهر جود و بخشش, میلاد امام حسن ع مبارك

http://www.zohur12.ir/



:: برچسب‌ها: ۱۴ حدیث درباره ماه رمضان , جملات ناب رمضانی ولادت , کریم اهل بیت , ولادت امام حسن مجتبی , امام حسن مجتبی؛مظهر جود و بخشش , ,
:: بازدید از این مطلب : 498
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 1 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90

             

http://feraghat90.blogfa.com/post-1205.aspx

yellow rose animation   چرا، چگونه و از چه توبه كنيم؟
توبه از مهم ترين راه هاي بازگشت انسان به خود و خداست. انساني كه دچار غفلت يا گمراهي است و از خود واقعي دور شده و خود دروغين نفس را جايگزين آن كرده، بايد در يك واگرايي به حقيقت خويش بازگردد. بازگشت به خود واقعي، چيزي جز بازگشت به خدا نيست، چرا كه انسان، همانند ديگر آفريده هاي الهي، مظهري از مظاهر الهي است و همواره مظهر و سايه از صاحب آن مظاهر حكايت مي كند. از اين رو در آموزه هاي قرآني، اين معنا مورد تاكيد است كه انسان پيش از اين كه خود را ببيند خدا را مي بيند. توبه واقعي، بازگشتي همه جانبه از سوي بنده است ولي نبايد اين معنا را از ياد برد كه تا صاحب سايه، بازگشتي نداشته باشد، سايه هرگز بازگشتي نخواهد داشت؛ زيرا حركات و سكنات مظهر و سايه، مبتني بر حركات و سكنات صاحب سايه است. لذا در فرهنگ قرآني، هر توبه و بازگشت بنده اي مسبوق به بازگشت و توبه الهي است. از آن جايي كه مسايل و مباحث توبه، از پيچيدگي و ظرافت هاي خاصي برخوردار است، با مراجعه به آموزه هاي قرآني می توان ديدگاه قرآن را در چرايي و چگونگي توبه بيان كرد و مواردي كه شخص مي بايست از آن توبه كند را تبيين نمود.


                         

     http://feraghat90.blogfa.com/post-1205.aspx


برخي از اصطلاحات در فرهنگ قرآني، با همه سادگي معنايي آن، از عمق و پيچيدگي و ظرافت هاي خاصي برخوردار است. شايد بارها اين واژه را شنيده و يا به كار برده ايد كه توبه يكي از واجبات انساني و تكاليف بشري است. از اين رو همواره ديگران را به توبه و استغفار دعوت مي كنيد و يا خود بدان دعوت مي شويد. وظيفه اي كه بارها شنيده مي شود و تكرار مي گردد.برخي ها هرگاه با مشكلي مواجه مي شوند، خود دروني و يا ديگران، وي را به استغفار و توبه دعوت مي كنند. گاه اين دعوت چنان تكرار مي شود كه شخص ناخودآگاه و گاه شگفت زده مي گويد و يا مي پرسد، از چه توبه و استغفار كنم؟! من كه گناه، خطا و اشتباهي نكرده ام؟!در فرهنگ ايماني اسلامي مردم، اين معنا جاافتاده كه هر مشكل و سختي و رنج و مصيبتي با خطا و اشتباه و گناه آميخته است و ريشه هر بلا و ناخوشي را مي بايست در اين امور جست. از اين رو دعوت به استغفار و توبه را تنها راه نجات و رهايي از مصيبت و بلا و ناخوشي مي دانند.ولي تعريف گناه را مي بايست كمي فراتر از ارتكاب جرايم و يا ترك واجبات و ارتكاب محرمات دانست. برخي از امور، در فرهنگ ايماني، گناه است، در حالي كه شخص آن را گناه نمي شمارد. از جمله اين گناهان، غفلت از خداوند است. بسياري از انسان ها دچار غفلت مي شوند و ذكر و ياد خداوند از دلهايشان بيرون مي رود. همين غفلت است كه بسياري از مصيبت ها و سختي ها و رنج ها را موجب مي شود. خداوند در آيه 124 سوره طه مي فرمايد: و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا، هركسي از ياد و ذكر من رويگردان شود، دچار سختي در زندگي مي شود. اعراض از ياد خداوند و ذكر او مي تواند به دو شكل صورت گيرد: گاه شخص از روي عمد براي خداوند جايگاهي در پروردگاري نمي بيند و او را در كارها و زندگي خويش لحاظ نمي كند و از ياد و ذكر او غافل مي شود؛ و گاه ديگر اصولا خداوند در ياد و ذكر او نيست و به همه چيز جز خداوند توجه دارد.بنابراين، علت بسياري از مشكلات و سختي ها در زندگي بشر را مي بايست در رويگرداني و غفلت انسان از خدا جست، بسياري از مردم اين اعراض و غفلت را به عنوان گناه نمي شناسند. از اين رو دعوت ايشان به توبه و استغفار از گناه را شامل اين دسته از موارد ندانسته و از در انكار برمي آيند و مدعي مي شوند كه گناهي مرتكب نشده اند تا توبه و استغفار كنند و از رنج و سختي كه دچار آن شده اند رهايي يابند.اين درحالي است كه غفلت و اعراض از ياد خدا، خود گناهي بزرگ است، چرا كه چنين غفلتي به معناي ناديده گرفتن پروردگاري خداوند و غفلت از ربوبيت الهي و خروج از توحيد مطلق و گرفتاري به شرك خفي و نهان و بلكه شرك آشكار است.اعراض و غفلت از خداوند و ذكر و يادش، با سرگرمي به دنيا مسايل روزانه زندگي نيز اتفاق مي افتد؛ زيرا كسي كه در پس و پيش و همراه هر چيز دنيايي و آفريده هاي الهي، خدا را نمي بيند، به نوعي از خدا غافل شده است. درحالي كه لازم است انسان همواره خدا را حاضر ببيند و بر نقش پروردگاري و ربوبيت الهي اذعان كند و پيش و پس و همراه هر چيزي خدا را ببيند تا به جاي دنيا، خداوند اصالت يابد و هر چيز دنيوي از لهو و لعب بودن خارج شده و به عنوان ابزار رشدي انسان در مسير متاله (خدايي) شدن درآيد.به سخن ديگر، كسي كه همواره به ياد خداست و ذاكر دايمي است، هر چيز دنيايي را، مظهري از مظاهر الهي و بستر و ابزاري براي بهره مندي انسان براي خدايي شدن و تقرب به خدا مي داند و اين گونه همواره مقصد و مقصود را در پيش چشم داشته و بدان سو حركت مي كند. درچنين حالتي اموري كه در يك نگاه لهو و لعب به نظر مي رسد، عامل تكامل و رشد و تعالي بشر مي شود؛ چنانكه اموري كه به نظر مي رسد اصالت دارد، در هنگام غفلت و اعراض، عين لهو و لعب خواهد بود حتي اگر آن امر به ظاهر عبادتي براي خدا باشد؛ زيرا عبادت غافل، عين بازيچه كودكانه و سرگرم كننده است كه گاهي اين بازيچه و سرگرمي، امري چون اسباب بازي كودكانه است و گاه ديگر مي تواند به ظاهر نماز و روزه و مانند آن باشد. به اين معنا كه شخص درحال نماز از خدا غافل باشد و در هنگام روزه گرفتن ياد خداوند در دلش نباشد.به هرحال، وقتي از توبه و استغفار و بازگشت به خدا سخن به ميان مي آيد، تنها مواردي نيست كه انسان مرتكب ترك واجب و مستحبي يا انجام حرام و مكروهي شده باشد، بلكه مي تواند شامل غفلت از خداوند و سرگرم شدن به دنيا نيز باشد كه بسياري از انسان ها دچار آن مي باشند و خدا را از ياد مي برند.اينكه در روايت است كه پيامبر(ص) پس از برخاستن از هر مجلسي، بيست و پنج بار استغفار مي كرد؛ از اين روست كه در جلسه به طور طبيعي سخن از غيرخداست و گاه غفلت از هدف اصلي يعني عبوديت در همه حال پيش مي آيد و پيامبر(ص) با آن كه خود هرگز دمي از خداوند غافل نبوده است ولي حضور در جمعي كه هنگام جلسه به طور طبيعي از خدا غافل مي شوند و به «حديث غير» مي پردازند، در آدمي تأثير منفي مي گذارد كه اين استغفار و توبه موجب دفع و رفع آثار اين غفلت ديگران مي شود. از اين رو از التفات آدمي به انسان هاي غافل نهي شده است تا شخص، از آثار عذاب هايي كه براي غافل فرستاده مي شود در امان ماند. بنابراين، بهتر است كه انسان پس از هر جلسه اي به استغفار و توبه بپردازد تا از آثار غفلت ديگران محفوظ باشد.بنابراين در پاسخ اين پرسش نخست كه چرا توبه و استغفار كنيم؟ مي بايست به همه اين نكات و ظرايف توجه داشت؛ زيرا براي رهايي از تأثيرات غفلت ديگران هم كه شده مي بايست به دژ استوار توبه و استغفار پناه برد. افزون بر اينكه كاركرد توبه و استغفار از نظر قرآن، كاركردهاي سه گانه براي دفع بلا يا رفع بلاي موجود يا جلب نعمت و رحمت الهي است. به اين معنا كه استغفار و توبه افزون بر دفع و رفع بلا مي تواند موجبات جلب رحمت الهي را نيز فراهم آورد كه خود به تنهايي امري بسيار مهم و اساسي است و سزاوار است كه انسان به توبه و استغفار به عنوان ريسمان استوار الهي براي جلب نعمت و رحمت الهي چنگ زند و از اين ابزار و وسيله كارآمد بهترين بهره را برد. (بقره، آيه 222 و نيز هود، آيه 09)

 

 

           

 


براساس آموزه هاي قرآني، هر توبه انسان و بازگشت وي، مسبوق به توبه و بازگشتي از سوي خداست. اين توبه و بازگشت از سوي خداوند، درحقيقت عنايتي خاص به بنده است. به عبارتي هر يا رب بشر مسبوق به لبيك خداوندي است و انسان پيش از اين كه دست به نيايش و دعا بردارد، اين خداوند است كه به رحمت واسع خويش او را مورد توجه قرار داده و از وي خواسته است تا به سوي او بازگردد.البته برخي از انديشمندان، توبه از سوي بنده را تنها بازگشت از معصيت و خطا و پشيماني از آن دانسته اند، درحالي كه مسئله توبه فراتر از اين امور است و چنان كه بيان شد اموري فراتر از آنچه گفته شد را نيز شامل مي شود. بنابراين بازگشت الهي به سوي بنده، تنها به معناي پذيرفتن توبه نيست، بلكه به معناي تذكر است. به اين معنا كه خداوند، با بازگشت خويش به سوي بنده او را مورد نظر و عنايت قرار مي دهد و فرصت بازگشت و رهايي از غفلت را براي او فراهم مي آورد. بنابراين اگر توبه خداوند سابق بر توبه بنده نباشد، اصولا توبه اي تحقق نمي يابد و اين نظر عنايتي الهي به بنده است كه او را به سوي خود مي كشد و ياد و ذكرش را در او ايجاد مي كند.به سخن ديگر، خداوند هرگاه به بنده اي رحم كند، به سوي او باز مي گردد و همين توبه و بازگشت الهي موجب مي شود تا در دل بنده ياد خداوند روشن گردد و بنده به سوي خداوند بازگردد. آنگاه است كه توبه سومي نيز از سوي خداوند صورت مي گيرد كه همان توبه به معناي پذيرفتن بازگشت بنده به سوي خود است.كساني كه خداوند به ايشان نظر نمي كند (لاينظر اليهم و لايكلمهم) از عنايت الهي محروم مي باشند. اين دسته افراد هرگز رنگ توبه را به خود نمي بينند و همواره در غفلت خويش سرگردان هستند.پس انسان براي اين توبه مي كند كه عنايت الهي شامل او شده است. بنابراين هرگاه شخصي دعوت به توبه و استغفار مي شود و يا در دل او اين معنا مي گذرد و بدان پاسخ مثبت مي دهد، درحقيقت مشمول رحمت و عنايت خاص الهي قرار گرفته است و اين گرايش و محبت سابق الهي است كه گرايش بنده را سبب شده است. (بقره، آيات73و 45) خداوند در آيه 45 سوره مائده مي فرمايد: يحبهم و يحبونه؛ خداوند ايشان را دوست مي دارد و ايشان هم خدا را دوست مي دارند؛ زيرا دوستي بندگان صالح خداوند، همواره مسبوق به دوست داشتن خداوند نسبت به ايشان است. از اين رو حب و دوستي خويش نسبت به بندگان را مقدم بر دوستي بندگان نسبت به خود قرار داده است.خداوند در آياتي از جمله 128سوره آل عمران، 62و 72 سوره نساء و 51 و 72 و 106 سوره توبه و 42 سوره احزاب، اراده و مشيت الهي را اساس توبه بندگان و پذيرش آن از سوي خود معرفي مي كند تا اين گونه تأكيد كند كه هر توبه بنده اي مسبوق به توبه خداوندي است.

            yellow rose animation    yellow rose animation

 


چنان كه گفته شد دايره توبه بسيار گسترده تر از آنچه به نظر مي رسد مي باشد. بنابراين، در توبه و استغفار بايد نسبت به همه آن چيزهايي كه غير خداست، توبه كرد و به سوي خدا بازگشت. اين بازگشت به سوي خداوند همه چيز را رنگ خدايي مي بخشد. از اين رو خداوند در آيه 05 سوره ذاريات فرمان «فرار به سوي خدا» را به طور مطلق مي دهد بي آنكه بيان كند كه از چه چيزي مي بايست گريخت؛ زيرا بايد از هر چيزي كه انسان را به ياد خدا نيندازد، گريخت و توبه كرد.ازنظر قرآن، انسان ها بايد همواره جهت فرارشان مشخص باشد. به اين معنا كه بايد بدانند تنها به سوي خدا بروند و اما اينكه از چه چيزي يا چه كسي فرار كنند، آنچنان مهم نيست، زيرا براي هر چيزي دو جهت خدايي و غير خدايي است. شخص مي بايست از هر جهت غيرخدايي چيزي به سوي جهت خدايي آن چيز فرار كند و اين همان معنايي است كه در قرآن بارها مورد تأكيد قرار گرفته است كه انسان لازم است همه چيز را آيه بداند و هر كاري را به سبب وجه الهي آن انجام دهد؛ زيرا تنها همان جهت خدايي و وجه الهي آن چيز باقي و برقرار است و وجه غيرخدايي آن هالك و نيست مي باشد نه اينكه بعداً نيست و هلاك مي شود. (قصص، آيه88)انسان ها بايد از هر چيزي كه آدمي را به ياد خدا نمي اندازد توبه كرده و به سوي وجه و جهت خدايي آن باز گردند. از اين رو بازگشت به خود واقعي انسان به معناي بازگشت به سوي وجه الهي انسانيت است و چنين شخصي همواره خدا را پيش و پس و همراه هر چيزي از جمله خود مي يابد و اين همان معناي ذكر الهي است كه در توبه و استغفار به سوي خدا مدنظر مي باشد.البته در آموزه هاي قرآني به برخي از مصاديق اموري كه مي بايست توبه و استغفار كرد اشاره شده است. اين مصاديق در حقيقت مصاديق بارز و آشكاري است كه موجبات غفلت آدمي را سبب مي شود و آدمي را از ذكر و ياد خدا غافل مي كند. از جمله اين مصاديق مي توان به ارتداد (توبه، آيه47)، استهزاء و تمسخر ديگران (حجرات، آيه11)، اسراف و زياده روي در اعتقادات و اخلاق و خوردني ها و نوشيدني ها (طه، آيات18 و 28)، افشاي رازهاي خانوادگي و زناشويي (تحريم، آيات 3و4)، بكارگيري القاب زشت و ناخوشايند (حجرات، آيه11)، تجسس در عيب و كاستي هاي ديگران (حجرات، آيه21)، بخل ورزي (قلم، آيات 71تا 23)، رباخوري (بقره، آيات278 و 279)، تهمت (نور، آيه21)، زنا (نساء، آيه61)، سوءظن و بدگماني در حق ديگران (حجرات، آيه21)، سرقت (مائده، آيات 83و 93)، شهوتراني(مريم، آيات95و 06)، ظلم و ستم به ديگران (نساء، آيه46 و مائده، آيه93)، غيبت (حجرات، آيه21)، عيب جويي از ديگران (همان، آيه11)، كتمان حقايق (بقره، آيه159و 160) و قذف و تهمت درباره ديگران (نور، آيات4و5) و مانند آن اشاره كرد.اينها نمونه هايي از اموري است كه انسان بايد از آنها توبه كند. بسياري از اينها گناهان و جرايمي هستند كه در قوانين الهي نسبت به انجام آن ها هشدار داده شده است؛ زيرا اين امور موجب فراموشي و غفلت از خداوند مي شود و آدمي را از حركت در مسير خدايي شدن باز مي دارد. بنابراين لازم است كه از اين امور توبه كرده و به سوي خداوند بازگشت تا فرصت كمال يابي براي آدمي فراهم آيد.آنچه بيان شد تنها گوشه اي از مسأله مهم توبه است و مسايل و مباحث ديگري در اين مسأله وجود دارد كه نيازمند تفصيل و تبيين در مقاله و يا مقالات ديگر است. باشد با بازگشت و توبه به سوي خداوند گام هاي بلند در خدايي شدن برداريم.
 

 

 

yellow rose animation          خطبه امام علی ع در مسجد کوفه

دعای ورود به میهمانی    http://feraghat90.blogfa.com/post-1190.aspx 

http://feraghat90.blogfa.com/post-1193.aspx   ويژگى‏هاى ماه رمضان

عظمت ماه رمضان, ماه فرصت آشتی با خدا, ماه آشتی با خدا, فضیلت ماه رمضان
تغذیه صحیح در روزه داری,عظمت ماه رمضان,ماه فرصت آشتی با خدا,ماه آشتی با خدا,فضیلت ماه رمضان

http://feraghat90.blogfa.com/post-1205.aspx

 

 

yellow rose animation.   yellow rose animation.     http://feraghat90.blogfa.com/post-1205.aspx

علي جواهردهي

http://feraghat90.blogfa.com/post-1205.aspx

از چه توبه كنيم؟    

http://feraghat90.blogfa.com/post-1205.aspx

yellow rose animation    توبه، عنايت الهي و گرايش خدا و بنده

 

 

yellow rose animation      چرا استغفار و توبه كنيم؟



:: برچسب‌ها: توبه , توبه مهم ترين راه هاي بازگشت انسان به خود و خدا , انسان , غفلت , گمراهي , دروغ , نفس , حقيقت , بازگشت به خود واقعي , بازگشت به خدا انسان , , آفريده هاي الهي , مظاهر الهي ,
:: بازدید از این مطلب : 134
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 2 مرداد 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90

book clipart notebook      

در فرهنگ عمومي، بركت از جايگاه ويژه اي برخوردار است. بسيار شنيده ايد كه شخصي در توصيف مالي، از وجود بركت در آن مال سخن مي گويد و يا از خدا مي خواهد كه در مالش بركت قرار دهد. شايد براي جوانان و يا حتي بسياري از بزرگسالان اين پرسش مطرح باشد كه بركت چيست و چگونه مي شود چيزي اعم از مادي و معنوي داراي بركت شود؟ و اگر چيزي داراي بركت شود چه اتفاقي مي افتد. اين پرسش از منظر آيات قرآني چه پاسخی دارد؟
 
مفهوم بركت
بركت به معناي ثبوت و پايداري خير الهي در چيزي (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني ص 119 ذيل واژه برك) و رشد و افزايش است. (لسان العرب، ابن منظور، ج 1 ص 386)مفسران قرآن، بركت را به معناي خير سودمند (تفسير التحرير و التنوير ج 22 و 24 جزء 24 ص 244) دانسته اند و علامه طباطبايي آن را امري غيرمحسوس و اعم از مادي و معنوي مي داند. به نظر وي بين بركت يابي چيزي و نظام جاري اسباب و مسببات منافاتي نيست. (الميزان، علامه محمد حسين طباطبايي ج 7 ص 280)مفسران معتقدند كه بركت امري نسبي است و در هر چيزي به حسب هدفي است كه در آن چيز نهفته است. (همان ص 282)بر اين اساس بركت در هر چيزي به معناي آن است كه آن چيز نقش مفيد و سازنده و كاملي در زندگي فرد ايفا كند و در مسير تكاملي شخص و يا جامعه مفيد واقع شود. از آن جايي كه اين واژه در زبان عربي به معناي رشد و افزايش است و مفسران آن را امري نسبي مي دانند، بركت در هر چيزي به معناي افزايش و رشد همان چيز در جهتي است كه آن چيز براي آن ايجاد شده و در مسير كمالي انسان مي تواند مفيد باشد. از اين رو بركت مال به معناي افزايش و كثرت آن در هنگام بهره برداري براي دست يابي به زندگي كامل و رشد فردي و جمعي است. چنان كه وقتي از بركت خانه، سخن به ميان مي آيد به معناي گستردگي و زمينه سازي آن براي آرامش و آسايش مي باشد و در غذا نيز به معناي وفور نعمت و پاكي آن و بركت در عيال و زن و فرزند به مفهوم كثرت آنها و اخلاق نيكوي آنهاست. همين معنا در هنگام كاربرد آن درباره خانواده، مي تواند به معناي انسجام اعضاي خانواده و تفاهم آنان با يكديگر باشد و هرگاه از بركت در وقت سخن به ميان مي آيد مراد وسعت در وقت و فرصت يابي شخص براي برآوردن نيازهاي خويش در آن زمان محدود و مشخص است. براين اساس هنگامي كه سخن از بركت در سلامتي به ميان مي آيد منظور، دست يابي به تمام و كمال سلامت و دوري از هر رنج و مشقت و مصيبتي است كه اگر فرد گرفتار آن شود از مسير كمالي دور مي شود. اگر كسي براي شما بركت در علم را خواست، بدانيد كه مراد وي از آن دعا و نيايش در حق شماست تا به علم احاطي و رشدي و معرفت كامل دست يابيد و از آن در زندگي دنيوي و اخروي و مادي و معنوي براي دست يابي به كمالات مطلق را فراهم مي آورد.به هر حال بركت در هر چيزي با توجه به آن چيز و كاربردهاي آن معنا و مفهوم مي يابد و با توجه به ارزش و جايگاه هرچيزي بركت آن تفاوت مي كند ولي با اين همه مراد از آن ايجاد زمينه هاي مناسب براي بهره گيري درست و مفيد و سازنده از آن چيز در مسير كمالي و دست يابي به حقيقت مطلق است.

مصاديق چيزهاي با بركت
خداوند در آيات9 تا 11 باران با بركت را باراني مي شمارد كه باعث رشد و رويش گياهان، باغات و حبوبات براي تأمين روزي انسان مي شود.در اين تحليل قرآني به خوبي روشن مي شود كه اگر باران موجبات زنده شدن زمين و رويش گياهان را براي تأمين رزق و روزي بشر فراهم آورد آن باران از مصاديق باران با بركت است. بنابراين اگر اين باران موجب شود تا سيلي پديد آيد و خاك هاي مفيد آن شسته شود و گياهان از ريشه كنده و درختان از ميان رفته و آسيب جدي به زمين هاي كشاورزي و منابع زيست محيطي بشر وارد شود آن باران، باران با بركتي نخواهد بود.در آيه9 سوره ق، زماني آب را نعمتي با بركت مي شمارد كه آهسته نازل شود و گياهان را بروياند و دانه ها و حبوبات را به بار نشاند. از اين رو از واژه (نزل باب تفعيل) استفاده شده است تا آهستگي و تداوم آن را بيان كند. باران آهسته و نم نم كه پيوسته مي بارد موجب مي شود تا هم سيلابي تشكيل نشود و هم گياهان و دانه ها جا به جا نشده و در شرايطي مناسب رشد كنند. در حقيقت شرايطي كه براي باران و آب با بركت مطرح مي شود همانند آبياري قطره اي و يا باراني است كه گياهان و بوته ها آسيب نمي بينند و خاك شسته نمي شود و از كشتزار بيرون نمي رود.در آيه 96 سوره اعراف زميني را داراي بركات مي شمارد كه براي جوامع بشري مفيد است و آنان را به آسايش و آرامش مي رساند. در آيه9 و 10 سوريه فصلت نيز بركت زمين را تأمين قوت و روزي بشر و برآورد نيازهاي غذايي و جسمي انسان مي شمارد.آيه 61 سوره نور درباره بركت سلام و تحيت وارد شده است. در اين آيه تشريح مي شود كه علت تشريع شدن سلام آن است كه آدمي براي خود و ديگري سلامتي و حياتي را بخواهد كه در آن، شرايط به گونه اي فراهم آيد كه هر كسي بتواند از مناسب ترين وضعيت رشدي و تكاملي بهره مند شود.سلام گفتن انسان هنگام ورود به خانه اي موجب مي شود كه در آن خانه، به سلامتي و آرامش دست يابد و از مصيبت هايي چون فروريزش آن بر سرش با زمين لرزه و يا بلاياي ديگر در امان بماند. (نور آيه61)بركت در قرآن به معناي بهره مندي شخص از آموزه هاي هدايتي آن و عمل به قوانين و گزاره هاي شناختي و فرمان هاي كمالي بخش قرآن است كه در آيات 92 و 155 سوره انعام و آيه 50 سوره انبياء و 1 سوره ق و 29 سوره ص بدان اشاره شده است.البته برخي چيزها بايد به طور طبيعي داراي بركت باشند و هيچ زياني براي شخص به دنبال نداشته باشد. از جمله اين چيزها قرآن است كه كتاب هدايت و بركت براي نوع بشر است ولي اگر به خوبي دقت شود تنها عده اي از انسانها از اين بركات استفاده مي كنند و هرچند كه براي عموم مردم بركت است اما براي برخي ها نقمت مي شود و آن كساني هستند كه از آن به درستي بهره نمي گيرند. بنابراين درخواست بركت حتي درباره بهره مندي از قرآن درخواستي درست و مناسب است تا خداي ناكرده آيات قرآني به جاي آنكه نعمت و بركت براي او باشد و او را به هدايت سوق دهد به گمراهي نكشاند؛ زيرا خداوند در آيه 26 سوره بقره و نيز آيات ديگر بيان مي كند كه آيات هدايتي قرآن براي برخي ها موجبات ازدياد كفر و نفاق را فراهم مي آورد و آنان را گمراه تر مي كند.

راه دست يابي به بركت
پرسش اصلي اين است كه چگونه مي توانيم به بركت دست يابيم و به درستي و كمال از خير و نيكي هر چيزي برخوردار شويم؟از آن جايي كه محور انديشه ها و تحليل ها و نگرش هاي قرآني، توحيد و ايمان به آن است مي توان گفت كه عنصر اصلي و اساسي براي دست يابي به بركت در هر چيزي، آن است كه خداوند را به عنوان الله و رب جهانيان به درستي بشناسيم و از آموزه هايش اطاعت كنيم و خود را در مسير ربوبيت الهي قرار داده و از پروردگاري وي سود بريم.بر اين اساس خداوند در آيه 96 سوره اعراف ايمان به خدا را عامل مهمي براي بهره مندي جمعي و فردي بشر و جوامع انساني از بركات خداوندي مي شمارد و مي فرمايد: و لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض؛ اگر اهل آبادي ها به خداوند ايمان آورده و تقوا پيشه مي كردند هر آينه بركات آسمان و زمين را بر ايشان مي گشوديم.از كساني كه در قرآن به عنوان بهره مندشدگان از بركات خاص خداوندي ياد شده مي توان از پيامبران و غيرپيامبران سراغ گرفت. در آيات 109 و 113 سوره صافات حضرت ابراهيم(ع) به عنوان يكي از كساني كه مشمول بركت شده اند ياد شده است. در آيات 71 و 73 سوره هود همسر ابراهيم(ع) مشمول رحمت و بركت خداوندي معرفي شده است و در آيات 30 و 31 سوره مريم و 7 و 8 سوره نمل و 48 سوره هود كساني چون حضرت عيسي(ع)، فرشتگان، نوح(ع) و همراهان وي و حضرت موسي(ع) به عنوان بهره مندان و مشمولان بركت معرفي مي شوند كه همه از كساني هستند كه ايمان جزو ذات و سرشت آنان شده است.البته خداوند در آيه 96 سوره اعراف به مسئله تقوا به عنوان عاملي ديگر براي دست يابي بشر و جوامع بشري به بركات آسمان ها و زمين اشاره مي كند كه با توجه به اينكه تقوا به معناي بروز و ظهور ايمان در مقام عمل است مي توان گفت كه ايمان واقعي و كامل، مراد و مقصود خداوند است.بنابراين تنها كساني كه از ايمان واقعي برخوردارند و در مقام عمل از پلشتي ها و زشتي ها و اموري دوري ورزيده اند كه عقل و عقلا و آيات تشريعي خداوند از آنها نهي كرده، چنين افرادي از بركات الهي در همه زندگي خود و از همه چيزهاي دنيا بهره مند مي شوند.به سخن ديگر هرچه ايمان و عمل انسان كامل تر باشد بيشتر از مواهب دنيوي بهره مند مي شود. بنابراين براي دست يابي به بركت هرچيزي وجود ايمان و تقوا ضروري است و كمال تقوا و ايمان به معناي كمال بركات است كه در آيه 96 به صورت «بركات من السماء و الارض» از آن ياد شده است. آوردن جمع بركات در كنار آسمان و زمين به معناي بهره مندي از همه مواهب و خيرات دنيايي از آسماني و زميني و نيز مادي و معنوي خواهد بود.البته اگر تقوا و ايمان را به شكل مصداقي بخواهيم مطرح سازيم و از مصاديق آن به عنوان علل و عوامل دست يابي به بركات سخن بگوئيم بايد گفت كه براين اساس احسان و استغفار و استقامت و انفاق و صدقه و زكات و مانند آن از علل و عوامل مصداقي ايمان و تقواست كه موجب مي شود تا شخص به بركت در چيزي دست يابد و از خير هر چيزي به درستي بهره مند شود.آدمي اگر مومن واقعي و متقي حقيقي باشد از جايي كه اميد ندارد به بركت دست مي يابد و به عنوان من حيث لايحسب (از جايي كه گمان نمي رفت) از بركات و خيرات فوق العاده و شگفتي برخوردار مي شود.خداوند در آيات 7 و 8 سوره نمل با اشاره به داستان حضرت موسي(ع) كه به دنبال يافتن آتشي رفت و به نور هدايت دست يافت مي كوشد تا اين معنا را به بشر منتقل كند كه ايمان واقعي چگونه آدمي را به بهترين چيزهاي هر چيزي مي رساند. اگر حضرت موسي(ع) قصد نار و آتشي داشت به بركت الهي برخوردار از نور هدايت شد و خود و خانواده و بلكه ملتي را گرم كرد و از سردي كفر رهايي بخشيد و از تاريكي جهل رهانيد و به سرزمين نور و بركت هدايت كرد. (اعراف آيه 7 و اسراء آيه 1)باد كه براي جا به جايي ابرها و تلقيح گياهان و انتقال دانه هاي گياهان و امور ديگري است به شكلي ديگر مفيد و سازنده مي شود و هنگامي كه بركت يافت به گونه اي مي شود كه سليمان بر آن سوار مي شود و به اين سو و آن سوي عالم مي رود. خداوند در آيه 81 سوره انبياء از عاصف (تندباد و توفان) سخن به ميان مي آورد كه به طور طبيعي مضر و زيانبار است ولي براي حضرت سليمان(ع) بركت مي يابد و آن حضرت را به اين سو و آن سوي جهان مي برد.خداوند شخص حضرت عيسي(ع) را بركت قرارداد و مردمان بسياري از خود آن حضرت بهره مند شدند. در آيه 31 سوره انبياء درباره آن حضرت از زبان خودش مي فرمايد: و جعلني مباركا؛ خداوند مرا مبارك و با بركت قرارداد.

راه هاي نزول بركت
در آيات و روايات راه هايي براي نزول بركت بيان شده كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود:

1-قرآن:
خداوند متعال از قرآن به عنوان بركت ياد كرده و گفته است: هذا كتاب انزلناه مباركاً مصدق الذي بين يديه؛ اين كتابي است كه فرو فرستاده شده و كتابي مبارك و تصديق كننده كتاب هاي آسماني ديگر است كه در اختيار بشر است.
 
2-تقوي و پرهيزگاري
و ايمان: بدون شك ايمان و تقوي از راه هاي نزول بركت است تا آنجا كه خداوند عزوجل مي فرمايد: اگر اهل سرزميني ايمان بياورند و تقواي خداوند را پيشه كنند محققاً بر آنها بركاتي از آسمان و زمين مي گشاييم. (اعراف آيه 96) در آيه 61 سوره نور نيز بيان شده كه مرد مي تواند تقواي خود را در رفتار با همسرش و فرزندانش و به دست آوردن رزق حلال حاصل كند. تاكيد بر تحيت و سلام از آن روست كه مهمترين عامل براي جذب زنان و فرزندان است؛ لذا بر بيان عشق و محبت به زن و فرزند در روايات تاكيد شده است. گروهي از علماء سلام و تحيت كلامي را عامل جلب بركت دانسته اند چنان كه سوره نيز به آن اشاره دارد و اين در خانواده و نسبت به زن و فرزند تاكيد مي شود؛ زيرا آنان بيشترين نياز را به ابراز و اعلان محبت زباني دارند.

3-ذكر بسم الله الرحمن الرحيم:
اين ذكر در ابتداي هر كاري براي جلوگيري از ورود شيطان در كارها گفته مي شود. از پيامبر(ص) سؤال شد آيا شيطان با انسان هم غذا مي شود؟ حضرت فرمود: آري؛ هر سفره اي كه بر سر آن بسم الله گفته نشود، شيطان با افراد آن سفره هم غذا مي شود و خداوند بركت را از آن مي برد. (بحار، 92، 258 به نقل از اسرار و فوايد بسم الله الرحمن الرحيم نوشته حسين ديلمي ص 33)همچنين در آيات و روايات از عواملي چون: سحرخيزي، شب قدر، شكر زياد، غذاي حلال، آب زمزم، روغن زيتون، صدقه دادن، صله ارحام، ازدواج و هم سفره شدن اعضاي خانواده بر سر سفره غذا، به عنوان راههاي جلب و جذب بركت نام برده شده است.

رمضان کریم

ریشه کلمه ی رمضان

سیر و سفر
مناسبت های خاصّ
دقیق و مستند بدانیم.
حکایت های شنیدنی و ...
شعر سروده هایی از شاعران
دل نوشته ها و دل گویه های ادبی


                                                    

 

 

 رمضان کریم, عظمت ماه مبارک رمضان, ماه فرصت آشتی با خدا, ماه آشتی با خدا


فرشته محيطي



:: برچسب‌ها: بركت , ,
:: بازدید از این مطلب : 115
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 18 تير 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : feraghat90

 

نيمه هاي شب بود كه تو آمدي و به من اشاره كردي كه به دنبالت بيايم. من هم دنبالت به راه افتادم. ماه در آسمان لبخند مي زد. درست مثل كودكي هاي تو.تو گفتي: «عجله كن!» و من عجله كردم. از باغي گذشتيم كه پر از درخت گلابي بود. صداي جيرجيرك ها مرا به ياد آن روزها انداخت كه هوا هميشه بوي نارنج مي داد. تو مرا به طرف تپه اي راهنمايي كردي و گفتي: «آنجاست، پشت آن تپه!»و من به دنبال تو از تپه بالا رفتم. تپه بوي گون مي داد و بوي شب چهارشنبه سوري و بوي خاك باران خورده. از بالاي تپه، آبادي را نشانم دادي و گفتي: «آنجاست!» و من سرازير شدم. وارد جاده پايين تپه كه شديم، تو آرام ايستادي. آهي كشيدي و چشم هايت اشكباران شد و من ندانستم چرا و نپرسيدم چرا. ولي يكباره احساس كردم كه بيست سال كوچك تر شده اي. شب بود كه تو آمدي. اما حالا روز بود، نيمه هاي روز بود. روي جاده جاي چرخ هاي ارابه اي ديده مي شد. ارابه اي كه شايد چند لحظه پيش به سوي آبادي رفته بود. جاده بوي گندم و بلدرچين مي داد. تو دوباره آبادي را نشانم دادي و گفتي: «آنجاست. مي بيني؟»و من خانه هاي آبادي را از دور تماشا كردم. از دودكش خانه ها دود به هوا برمي خاست. بوي نان تازه در هوا پيچيده بود. مثل اينكه باران هم مي باريد. نم نم مي باريد. باران را از دور تماشا كردم. اولين بار بود كه باران را از دور تماشا مي كردم.وارد آبادي كه شديم، تو گفتي: «از اينجا به بعد را خودت بهتر مي شناسي. حالا راه بيفت كه برويم.»
و من راه افتادم. ما راه افتاديم. من جلو بودم و تو عقب بودي، يا شايد تو جلو بودي و من عقب بودم. فرقي كه نمي كرد. كوچه ها باريك بودند و گل آلود و خانه ها كوتاه بودند. وقتي دستم را دراز مي كردم، به پشت بام خانه ها مي خورد. كوچه اي آشنا و باريك ما را با خود مي برد.جلوي يك دروازه چوبي ايستاديم. دروازه را موريانه ها سوراخ سوراخ كرده بودند. اما مثل همان بيست سال پيش قهوه اي بود. نمي دانم تو در را باز كردي يا من، ولي صداي در را يادم هست. جرينگ جرينگ صدا مي كرد. انگار كه صد سال بود كه باز نشده بود.توي حياط يك گل آفتابگردان روييده بود. گنجشكي روي شاخه آن نشسته بود و جيك جيك مي كرد. بال هاي گنجشك رنگي بود؛ شبيه رنگين كمان بود. تو گفتي: «اين گنجشك باران را دوست دارد و نوكش آبي است.»من خنديدم. تو اما نپرسيدي كه چرا خنديدم و من هم نفهميدم كه چرا خنديدم!زنجيري زنگزده به در آويزان بود كه هم چفت در بود و هم كوبه در. چندبار تكانش دادم كه بيايند و در را باز كنند. در، اما خودش باز شد. باز بود. ما وارد خانه شديم. خانه تاريك بود؛ مثل شب بي مهتاب، من تو را گم كردم. شايد هم تو مرا گم كردي. ديگر تو نبودي، من بودم. در تاريكي اما همه جا را مي شناختم. از سه پله گلي كه در دهليز بود و به سوي اتاق، بالا مي رفت، بالا رفتم. وارد اتاق شدم؛ به طرف تاقچه رفتم. مي دانستم كه روي تاقچه يك بطري شيشه اي دارم و توي آن گل هايي را كه از گندمزار چيده بودم، گذاشته ام. گلها به رنگ بنفش بودند. بوي عجيبي داشتند! شبيه بوي بلدرچين با كمي بوي ده سالگي. آب بطري را عوض كردم. بعد ديدم كه هوا روشن است و ديگر اتاق تاريك نيست.وسط اتاق كرسي هنوز بود. كنار كرسي نشستم و پاهايم را زير كرسي بردم و ناگهان از سرما لرزيدم. يادم آمد كه برف زيادي باريده است و همه راه ها از برف بسته شده است. يادم آمد كه تو نيستي. صدايت كردم. تو صدايت از دهليز مي آمد. شايد هم از خيلي دور مي آمد.پنجره بالاي سرم باز شد. پنجره به پشت بام همسايه باز مي شد. خاله سلطان را ديدم؛ زن همسايه مان را. سرش را از پنجره آورد توي اتاق و گفت: «چرا نشسته اي؟ پاشو كه بره ها تشنه اند.»از دهانش بخار بيرون مي ريخت و گيسوانش را حنا بسته بود. برخاستم و به طويله رفتم. بره ها تشنه بودند.آبشان دادم و برايشان يونجه تازه خرد كردم.ده سالگي من بود. تو مي خواندي و من گوشم به آوازت بود:

«يادت آمد؟ چشم ما آن روز،
آسماني صاف و زيبا داشت؛
كودك ده ساله اي بوديم،
خنده ما بوي صحرا داشت!»

صدايت را شنيدم. اما خودت را نديدم. رفتم توي اتاق كنار طويله. مادرم نشسته بود كنار صندوق چوبي و داشت لباس هاي رنگارنگي را از صندوق بيرون مي آورد و مي خنديد. لباس ها بوي نفتالين مي دادند.كنار مادرم نشستم و او از توي صندوق، به زرد و بزرگي بيرون آورد و گفت: «اين به يادگاري مادربزرگ خدا بيامرزم است، مال تو!» به را گرفتم و بوييدم. بوي نفتالين نمي داد. بوي پاييز مي داد و بوي دو-سه تا كلاغ و بوي چنارها در باد. ناگهان چشمم به ديوار خانه افتاد. چه نقش هاي عجيب و زيبايي روي ديوار بود. مادرم تازه ديوارها را با خاك سفيد رنگ انداخته بود؛ دو روز قبل از شب چهارشنبه سوري.من در پستي و بلندي هاي ديوار و بر خط ها و جاي پاي جارويي كه مادرم با آن ديوارها را رنگ زده بود، كارواني را ديدم. يك كاروان شتر كه به سوي كوهستان مي رفت و خورشيد در كوهستان بود. بره اي دنبال شترها مي دويد. زنگوله اش صدا مي كرد.ناگهان در زدند. دويدم و در را باز كردم. درست به خاطر ندارم، شايد تو بودي كه دويدي و در را باز كردي.پشت در، پدرم بود. چشم هاي آبي اش مي خنديد و آب نباتي توي دهانش بود كه داشت مي مكيدش و هندوانه اي در دستش بود...مادرم لامپا را روشن كرد. من به اتاق بالاي دهليز رفتم كه به گل هايي كه از گندمزار چيده بودم، سري بزنم. تو را ديدم كه كنار تاقچه ايستاده بودي و داشتي گلها را مي بوييدي.گفتي: «گل هاي خوبي هستند. بوي خوبي دارند. فقط دو-سه تا ماهي قرمز كم دارند!»من خنديم و تو نپرسيدي كه چرا خنديدم و من هم نفهميدم كه چرا خنديدم. تو ناگهان چهره ات تغيير كرد. غمگين شدي، بيست سال پيرتر شدي و گريه كردي. من هم بيست سال پيرتر شدم و گريه كردم. بعد با هم خم شديم و كف خاكي اتاق را بوسيديم. تو گفتي: «اينجا بود كه تو به دنيا آمدي.»من گفتم: درست همين جا بود كه ما به دنيا آمديم.»از بيرون، صداي اذان مي آمد. فكر مي كنم ماه رمضان شده بود. مادرم داشت نان مي پخت؛ چون كم كم اتاق داشت پر از دود هيزم مي شد و چشم هاي ما اشك مي افتاد.
¤¤¤
شب بود كه از تپه سرازير شديم و آبادي را پشت سر گذاشتيم. نه، شب بود كه تو از من جدا شدي. روز بود كه من از خانه رفتم. تو در خانه ماندي؛ در جايي كه به دنيا آمده بوديم. به گمانم تو در ميان سايه ديوارها گم شدي. من ديگر تو را نديدم. تو هم ديگر مرا نديدي.شايد بيست سال ديگر كه پيرتر بشوم و تو پيرتر بشوي، همديگر را در خانه زادگاهمان ببينيم. نمي دانم. شايد!

جعفر ابراهيمي(شاهد)

 

ابراهيمي و «همزاد»

كم كم سردم شد تا اين كه ديگر لرزيدم. نفسم به شماره افتاد. مثل اين بود كه زير آبشاري از برفابه هاي بهاري ايستاده باشم. نگاهم به زحمت روي سطرها لغزيد و بعد روي اين جمله ماند: «... گريه كردي. من هم بيست سال پيرتر شدم و گريه كردم. بعد با هم خم شديم و كف خاكي اتاق را بوسيديم. تو گفتي: «اينجا بود كه تو به دنيا آمدي.» من گفتم: «درست همين جا بود كه ما به دنيا آمديم.»... همزاد را تمام كردم؛ در حاليكه همچنان سردم بود. كمي بعد دوباره خواندم. اين بار آهسته پيش رفتم. دوست نداشتم زود تمامش كنم. كلمه به كلمه و جمله به جمله آن را خواندم. مثل آب نبات چوبيهايي كه در بچگي دوست نداشتم زود تمامش كنم. آن را كم كم ليس مي زدم و مي گذاشتم مزه اش روي زبانم بيشتر بماند. چند روز بعد ابراهيمي آمد. مثل هميشه ساده؛ مثل يك دوست. گفتم: «همزادت را خواندم، چه كار كرده اي؟! گفت: «چطور مگه؟» گفتم: «نمي دانم، براي من خيلي عجيب بود. نه قصه بود، نه شعر، در عين حال حس هر دو را يك جا به آدم مي داد... دستت درد نكند!» خنديد. مثل اينكه هيچ اتفاقي نيفتاده است و گفت: «از اين چيزها خيلي دارم. اگر وقت كنم، مي نويسم.»ياد آن شبي افتادم كه در چابهار، زير درختهاي كنار قدم مي زديم و ابراهيمي از گذشته هايش برايم مي گفت. آن حرفها را هيچ وقت فراموش نمي كنم، همين طور ابراهيمي را كه بعد از آن هميشه جعفر صدايش مي كنم.

اميرحسين فردي

اين يادداشت به همراه داستان «همزاد» در 28خردادماه 1370 در كيهان بچه ها (شماره 590) به چاپ رسيد. 

 

 


:: برچسب‌ها: جعفر ابراهيمي , (شاهد) , همزاد , همزاد , همزاد , همزاد , ,
:: بازدید از این مطلب : 101
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 6 تير 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 358 صفحه بعد